احیای کرامت انسانی و نقش داشتن مردم در حاکمیت بر تعیین سرنوشت خود رکن دیگر انقلاب اسلامی، توجّه به کرامت انسان است. جامعهای که در یک مجموعهی جغرافیایی و سیاسی زندگی میکند، کرامتش اقتضا میکند که آزاد و مستقل باشد و استعداد او شکوفا شود؛ بر سرنوشت خود مسلّط باشد؛ مورد تحقیر و اهانت قرار نگیرد و شخصیت ذاتی او بروز کند. این چیزی بود که در طول دوران حکومتهای استبدادی و سپس حکومت وابستهی پهلوی نادیده گرفته شده بود. ۱۳۸۲/۰۷/۲۲
رژیم طاغوت و رژیمهای قبل از آن در ایران، مردمی نبودند. مردم هیچکاره بودند. یک نفر به کمک انگلیسها آمده بود، در تهران کودتا کرده بود و خودش را پادشاه نامیده بود. بعد هم که خواست از ایران برود یعنی خواستند او را ببرند؛ چون پیر شده بود و بهدردشان نمیخورد پسرش را جانشین خودش کرد! آخر این پسر کیست و چیست؟! پس مردم چهکارهاند و رأی آنها چیست؟! اینها اصلًا مطرح نبود. قبل از آنها هم قاجاریه بودند. یک فاسد میمرد، یک فاسد دیگر به جای خودش میگذاشت. مردم در اداره و تعیین حکومت، هیچکارهی محض بودند. مردم این را نمیپسندیدند. مردم میخواستند که حکومت متعلّق به آنها باشد؛ برخاستهی از آنها باشد؛ رأی آنها در آن اثر داشته باشد. ۱۳۷۹/۰۲/۲۳
برای یک ملت برای ملت ایران هیچ ننگی بالاتر از این نیست که حکام، فرمانروایان، سیاستمداران و سررشتهداران امور کشور را دولت انگلیس به وسیلهی سفارتخانهی خود بیاورد و ببرد! کدام ننگ برای یک ملت، از این بالاتر است؟! خاطراتی را که از عناصر دوران پهلوی نوشتهاند، بخوانید! بعد از آنکه در سال ۱۳۲۰ رضا خان را بردند، پسر او محمد رضا تا چند روز نمیدانست که آیا پادشاه خواهد بود یا نه! کسی را به سفارت انگلیس فرستاد، آنها گفتند که بله، عیبی ندارد، پادشاه باشد، به شرطی که فلان کار را نکند و فلان کار را بکند! خوشحال شد. اینها حقایق این کشور است.
پنجاه سال حکومت ایران که حکومت دیکتاتوری، سلطنتی، طاغوتی، فاسد و آنچنانی بود، به وسیلهی دو نفری انجام گرفت که آنها را بیگانگان بر سرِ کار آوردند و مردم هیچ نقشی نداشتند. قبل از آن هم که حکومت قاجار و حکومت سلاطین بود. شرحِ حال این سلاطین را ببینید! مردم که هیچ، مردم که اصلًا برای آنها قابل ذکر نبودند! عمّال دولت را از صدر اعظم تا پایین، نوکران خودشان میدانستند و به آنها میگفتند شما در بین نوکران ما چنین هستید، چنان هستید! چنین حکومتهایی بر این کشور حاکم بودهاند!
سختترین دوران در طول سالهای حکومت ظالمانهی استبدادىِ سلطنتی برای ملت ایران، همین دوران پنجاه سال قبل از پیروزی انقلاب بود. چرا؟ چون در دورانهای گذشته، همیشه سلطنتهای استبدادی بودند، به مردم هم خیلی ظلم کردند؛ لیکن اگر حکومتهای ایران، ظالم، مستبد و بد بودند، اگر با مردم سروکاری نداشتند که نداشتند لااقل زیر امر دشمنان خارجی جز در برهههای خیلی محدودی نبودند. حکومتهایی برای خودشان بودند؛ ایرانی بودند. ولی در این دورهی اخیرِ سلطنت یعنی از اواخر قاجار و در طولِ دوران حکومت پهلوی استبداد، دیکتاتوری، بیاعتنایی به آراءِ مردم، فساد اداری، ظلم و ستم و تبعیض و سوءاستفادهی دولتمردان و درباریان بیداد میکرد! همهی اینها بود و علاوهی بر اینها واقعیت بسیار تلختری وجود داشت که آن تسلّط بیگانگان بود. در این کشور، ایرانی در داخل خانهی خود، بایستی تملّق خارجی را میگفت! رئیس ایرانی، نظامىِ ایرانی، مدیر و وزیر ایرانی در داخل خانهی خود، بایستی تملّق سفیر امریکا و سفیر انگلیس و مأموران طمّاع بیگانه را که صدها هزار مأمور بیگانه در این کشور بودند میگفت! باید زیر دست آنها کار میکرد! باید از آنها دستور میگرفت! باید ملاحظهی میل آنها را میکرد! این برای یک ملت، بدترین حادثه است؛ ذلّت است. یک ملت، ممکن است در دورهای فقر و مشکلات اقتصادی را قبول کند؛ اما ذلّت را قبول نمیکند. ملت ایران را ذلیل کردند! انقلاب آمد و این ملت را از ذلّت نجات داد، از وابستگی، از دستِ فساد دستگاه سلطنتی فاسد و از اختناق، نجات داد؛ ملت را آزاد کرد. ایرانی، مملکت خودش را گرفت. جوان ایرانی، مرد و زن ایرانی، مبتکر، عالم و دانشجوی ایرانی فهمید که برای خودش و با ارادهی خودش کار میکند. ۱۳۷۷/۰۷/۱۵
اهداف انقلاب اسلامی6